، تا این لحظه: 10 سال و 7 روز سن داره

بهترین حس

حس پارسالی حس هرسالی

دقیقا 16/6/1392 بود دقیقا همین ساعت انگار همین دیروز بود که با دستای لرزون برگه آزمایشو گرفتم نگاهش کردم ولی چیزی نمی فهمیدم یه لحظه گفتم شاید مثه ماه قبل منفیه ولی ته دلم یه چیزی داشت چشمک میزد از مسئول باجه خواستم جواب تستو بخونه  گفت: مثبته عزیزم پاهام میلرزدی حس پرواز داشتم  برگه آزماشو محکم گرفته بودم تو دستم و با چشمایی که پرده ای از اشک دیدمو تار کرده بود به طرف ماشین رفتم لرزش پاهام نمیزاشتم خوب رانندگی کنم  چند بار ماشین خاموش شد صبر کردم و یه نفس عمیق کشیدم و یه کم ریلکس تر شدم حس میکردم  تو یه دنیای دیگم دوست داشتم بال دربیارم و این خوشحالی رو با پدرت شریک بشم دوست داشتم...
16 شهريور 1393

اگزما

این پست رو یادم رفته ثبت کنم  امروز 10 شهریوره اما این پست مربوط به 26 مرداد بود مامانم اینا نهار دعوت شده بودند خونه مادر شوهرم که قرار بود بعدش هم برم شهرستان همه چی خوب بود نهار رو خوردیم دیدم پوریا بی قراری خاصی داره وول  میخورد از روزی که بردیمش آرایشگاه و آتلیه چون گررما خورد اگزمای بدنش خیلی زیاد شده بود عصر ساعتای 5 دیدم تخت سینه طفل معصوم یه کهیر گنده زده  و پاها ش و صورتش وحشتناک زده بیرون در حدی که از سر اگزماها  آب پس میومد  جالبه اول  فکر کردم از دهنش داره آب میریزه رو پاش بعد با دستمال که کشیدم دیدم دستمال کاغذی چسبید به پاش یه مای زرد چسبناکی میزد بیرون خلاصه هه دلواپس سریع تماس ...
10 شهريور 1393

واکسن چهار ماهگی

دلبندم  چهار ماهگیت مبارک  این روزها اینقدر شیرین و دوست داشتنی شدی که حتی وقتی خوابی هم دلم برات تنگ میشه  امروز صبح یه هویی پریدم از خواب و دیدم تو بیدار شدی و دستات تو دهنت و با خوشمزگی فراوان داشتی دستاتو میخوردی  باز دلهره و استرس برای زدن واکسنت اومد به سراغم حاظر شدیم و رفتیم مرکز بهداشت .نمیدونم چرا اصلا از این مرکز بهداشته خوشم نمیاد واکسنت رو زدیم یه کم گریه و تمااااااام  حالا نوگلم وارد ماه پنجم زندگیش شده من تک تک ثانیه های با تو رو عاشقااانه دوست دارم همش چک میکنم طب نکنی یه وقتی که فعلا خدا رو شکر دمای بدنت طبیعیه پوریا خیلی دوست دارم مامانی ینی یه جور عجیبی میخوامت&n...
2 شهريور 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهترین حس می باشد